- بیوکده ..
- شنبه ۸ مهر ۹۶
- ۱۴:۳۰
بیوگرافی مختار ثقفی
زادروز : سال یکم هجری، ۶۲۲ (میلادی) طائف
درگذشت : سال ۶۷ قمری (۶۷۸ (میلادی))کوفه
آرامگاه : گوشهٔ شرقی مسجد کوفه، جنوب آرامگاه مسلم بن عقیل.مسجد کوفه
محل زندگی : کوفه، طائف، مدائن (۴۱ق)، مکه
نامهای دیگر : ابواسحاق[1]
پیشه: سیاستمدار، جنگجو، دهقان
لقب : یدالله، که عبدالله زبیر به وی داده بود
دوره : صدر اسلام
مذهب : شیعه
همسر : عمره بنت نعمان بن بشیر انصاری
ناریه بنت ثمرة بن جندب
فرزندان: اسحاق، ثابت، حکم، نائله (ناریه)
حره (عمره)
والدین : ابوعبید، دومه
مختار بن ابیعبیده ثقفی (ابواسحاق)[۱] (زادهٔ ۱ در طائف[۲] – درگذشتهٔ ۶۷ هجری قمری در کوفه[۲]) رهبر سومین قیام بعد از حادثهٔ عاشورابود. پنج سال بعد از آن حادثه او در کوفه به خونخواهی برخاست و بسیاری از عاملان حادثه را کشت و ۱۸ ماه به حکومت مستقل کوفه رسید. در این مدت جنگهای زیادی کرد و در اولین جنگ خود با لشکر اعزامی امویان شام، عبیدالله بن زیاد را نیز کُشت. پس از آن نیز مناطق زیادی را به زیر سلطهٔ کوفه عراق -یکی از پنج استان بزرگ جهان اسلام- درآورد. اما سرانجام در پی همدستی اشرافِ کوفه با سپاهِ مصعب پسر زبیر از بصره او را شکست داد و بشهادت رساند.
مختار در سال ۶۷۶ میلادی قیام کرد.[۳][۴] ایرانیان در این قیام در سپاه مختار مشارکت داشتند.[۵]
اگرچه فرقهٔ کیسانیه منسوب به او است، امّا مورّخان در صحت این ادعا اختلاف دارند.[۶]
مجموعه تلویزیونی مختارنامهمختار در سال اول هجری (۶۲۲ پس از میلاد) زاده شد. مختار پسر ابوعبید پسر مسعود پسر عمرو پسر عمیر پسر عوف پسر قسی پسر هنبه پسر بکر پسر هوازن است. قبیله نامدار و گستردهای از هوازن، از اعراب منطقه طائف مکه میباشد. خاندان مختار از شیعیان وفادار به اهل بیت بودند. احتمالاً وجه تسمیه فرقه کیسانیه از لقب یاران ایرانی مختار اتخاذ شدهاست. کنیه مختار ابو اسحاق است.
پدر مختار، ابوعبید ثقفی است که در اوایل خلافت عمر از طائف به مدینه آمد و در آنجا ساکن شد.[۱۱] او یکی از سرداران بزرگ جنگ با ارتش ایران در زمان خلیفه دوم عمر بود. مختار در هنگامی که سیزده سال داشت در جنگ یومالجسر به همراه پدرش شرکت کرد.[۱۲] ماجرای کشته شدن پدر او در واقعه یومالجسر در جنگ با ارتش ایران در منطقه بصره معروف است.[۱۳]
مادر مختار دومه است که از زنان با شخصیت بود و او را صاحب عقل و رای و بلاغت و فصاحت دانستهاند. مادر مختار هنگامی که او از عبدالله بن زبیر به صورت عجولانه درخواست حکومت عراق عرب را کرد، انتقاد نمود.[۱۳][۱۴] او ادب و فضائل اخلاقی را از اهل بیت محمد آموخت[۱۵] و در آغاز جوانی، همراه با پدر و عموی خود برای شرکت در جنگ با لشکر ایران به عراق آمد و خاندان او همانند بسیاری از مسلمانان صدر اسلام، در عراق و کوفهماندند. مختار در زمان علی در کوفه بود و پس از کشته شدن او، برای مدتی کوتاه به بصره آمد و در آنجا ساکن شد.[۱۶]
مختار در کنار عمویش، سعد بن مسعود که حاکم شهر مدائن بود از سال ۳۷ هجری قمری یعنی در ۳۷ سالگی زندگی سیاسی خود را آغاز کرد. درصلح ساباط در سال ۴۱ با پناه آوردن حسن بن علی از خیانت و ترور به عمارت مدائن، یکی از نکتههای تاریک زندگی مختار رقم خوردهاست. او به عمویش گفت که حسن را به معاویه تحویل دهد تا از مواهب او برخوردار شود.
مختار در زمان معاویه در کوفه بود و چون حسن بن علی را یاری نکرده بود. در زمان حکومت یزید و قیام حسین بن علی، او در زمره کسانی بود حامی آمدن حسین بن علی به کوفه بود اما در زمره نامه نگاران به او نبود.[۱۷] در هنگام ورود سفیر حسین بن علی به کوفه، خانه مختار محل میزبانمسلم بن عقیل بود.[۱۸] پس از آن که مسلم وارد کوفه شد، مستقیماً به خانه مختار رفت، مختار او را گرامی داشت، رسماً از او پشتیبانی کرد[۱۹] و با او بیعت کرد. با عزل نعمان بن بشیر انصاری حاکم کوفه (پدرزن مختار) و با ورود حاکم جدید عبیدالله بن زیاد به کوفه، مسلم صلاح دید به خانه هانی بن عروه نقل مکان کند. مختار نیز به منطقه خطرنیّه و اطراف کوفه برای جمعآوری افراد و گرفتن بیعت برای قیام مسلم حرکت کرد. امّا با دگرگونی اوضاع کوفه و تسلیم مردم در مقابل ابن زیاد، دوباره به کوفه بازگشت.[۲۰][۲۱]
ابن زیاد دستور داد که دعوت کنندگان حسین و طرفداران مختار با وی بیعت کنند، وگرنه دستگیر و اعدام میشوند. وی طی ماجرایی طولانی هانی و مسلم را دستگیر و اعدام کرد. ابن اثیر در این زمینه گفتهاست: «ابن زیاد پس از مسلط شدن بر اوضاع و قتل مسلم و هانی، به شدت در جستجوی مختار بود و برای دستگیری او جایزهای معین کرد».[۲۲]
وی همچنین گفتهاست: «هنگام دستگیری مسلم و هانی، مختار در کوفه نبود و او برای جذب نیرو به اطراف شهر رفته بود و وقتی خبر ناگوار دستگیری مسلم را شنید، با جمعی از افراد و یارانش به کوفه آمد. هنگام ورود به شهر، با نیروهای مسلح ابن زیاد برخورد کرد و در پی یک گفتگوی لفظی شدید، بین آنان و مختار و افرادش، درگیری پیشآمد و فرمانده آن گروه مسلح کشته شد و افراد مختار متفرق شدند، زیرا مقاومت را به صلاح ندیدند، مختار از آنان خواست محل را ترک گویند تا ببینند چه پیش خواهد آمد».[۲۳] یکی از دوستان مختار به نام هانی بن جبّه، نزد عمرو بن حریث، نماینده ابن زیاد رفت و ماجرای مخفی شدن مختار را به عمرو اطلاع داد. عمرو به آن شخص گفت: «به مختار بگوید مواظب خود باشد که تحت تعقیب است و در خطر میباشد». مختار به حمایت عمرو نزد ابن زیاد رفت. وقتی چشم ابن زیاد به مختار افتاد، فریاد زد: «تو همانی که به یاری پسر عقیل شتافتی؟» مختار قسم یاد کرد که من در شهر نبودم و شب را هم نزد عمرو به سر بردم.[۲۴] به هر حال عبیدالله بن زیاد مختار را دستگیر کرد و به جرم همراهی با مسلم، او را ضربه ای زد[۲۵] و به همین علت، زخمی بر چشم مختار به یادگار ماند و او قسم خورد که به انتقام، عبیدالله را تکهتکه کند. حتی گفته میشود او چشم خود را به دلیل شلاقهایی به او زده شد، از دست داده بود.[۲۶] عبیدالله او را به زندان انداخت و او تا بعد از واقعهٔ کربلا در زندان بود. مختار، پسرعمویش زائده بن قدامه را مخفیانه نزد شوهر خواهر خود، عبدالله بن عمر، به مدینه فرستاد و به او گفت که ماجرا را به عبدالله بن عمر بگوید و او از یزید برای وی درخواست بخشش کند. عبدالله، همسر صفیه (خواهر مختار) فرزند خلیفه دوم عمر بود، یزید و دیگر امویان برایش احترام و ارزش قائل بودند. او نامهای برای یزید فرستاد و برای مختار، که برادر زنش بود، درخواست عفو کرد. یزید نیز بلافاصله، نامهای به عبیدالله بن زیاد نوشت. به محض رسیدن نامه به ابن زیاد، مختار را از زندان رها ساخت. مختار با نامه یزید از زندان آزاد شد و ابن زیاد او را طلبید و به او اشاره کرد که اگر نامه یزید بن معاویه نبود، تو را میکشتم، ابن زیاد به او گفت از کوفه خارج شو. مختار به ابن زیاد گفت برای انجام زیارت کعبه به مکه میرود و با این بهانه به نزد عبدالله بن زبیر که در مکه قیام کرده بود رفت.[۲۷]
او بلافاصله به مکه رفت و با عبدالله بن زبیر حاکم مستقل مکه که ادعای خلافت ممالک اسلامی نموده بود مذاکره نمود که بدون تفاهم، مکه را به سوی زادگاه خویش طائف ترک کرد و یکسال را آنجا ماند. عبدالله بن زبیر که در ستیز با امویان بود پیغام داده او را فراخواند. مختار این بار با او بیعت کرد؛ به دو شرط آنکه ابن زبیر در هر کاری با او مشورت کند و بعد از پیروزی، حکومت عراق عرب را به او بسپارد. در سال شصت و سه هجری سپاهیان یزید به فرماندهی حصین بن نمیر، مکه را محاصره کردند. مختار نیز در مقام سرداری سپاه زبیریان در کنار دیگر مسلمانان بشدت از حرم دفاع کرد و شجاعتی کمنظیر از خود نشان داد. تا اینکه به علت مرگ یزید محاصره پایان یافت و سپاه شام بازگشتند و خلافت عبدالله ابن زبیر تثبیت شد. مختار بعد از مرگ یزید؛ ۵ ماه در کنار عبدالله ابن زبیر بود، اما خبری از حکومت عراق عرب نشد. در نتیجه راه خود را از عبدالله بن زبیر جدا کرد و مخفیانه عزم کوفه کرد.
مختار جهت قیام خود، ابتدا میخواست از علی بن حسین سجاد تاییدیه بگیرد اما وی روی خوشی به او نشان نداد و لذا با محمد حنفیه مذاکره کرد.محمد حنفیه در جواب سکوت کرد. مختار این سکوت را نشانه تأیید تلقی کرد و برای خونخواهی از قاتلان حسین بن علی و تشکیل حکومت مستقل راهی کوفه شد. وی ۶ ماه پس از مرگ یزید و در ماه رمضان به کوفه رسید. در این زمان در کوفه طرفداران اموی و علوی و زبیری جولان میدادند که نهایتاً حکومت به دست طرفداران عبدالله ابن زبیر افتاده بود.
وی در این زمان فقط به دو چیز فکر میکرد: بدست گرفتن حکومت عراق و انتقام از قاتلین حسین بن علی [۲۸]
ورود او به کوفه مصادف با آمادگی توابین برای قیام علیه امویان شام به فرماندهی سلیمان بن صرد خزاعی برای خروج از شهر بود، اما هیچ فعالیتی (حتی مشورت) در کمک به سلیمان بن صرد و قیام توابین نکرد.[۲۹]
پس از خروج توابین از شهر، قاتلان حسین بن علی که اموی بودند و از ناحیه مختار هراس زیادی داشتند، حاکم زبیری کوفه، عبدالله بن یزید را وادار کردند تا مختار را زندانی کند. مختار دوباره زندانی شد.[۳۰] در این هنگام خبر شکست و بازگشت توابین به کوفه رسید. مختار پس از مدتی دوباره با شفاعت عبدالله بن عمر شوهرخواهر خود نزد ابن یزید حاکم کوفه آزاد گردید.[۳۱]
گویا مختار با سلیمان بن صُرَد خزاعی رهبر شیعیان کوفه در رقابت بود. او میگفت سلیمان دید سیاسی ندارد و فقط میخواهد خود و ما را به کشتن دهد. تلاشهای مختار جمع بزرگی از شیعیان را از اطراف سلیمان پراکندهساخت و از ده هزار نفر سپاه او فقط چهار هزار نفر با او به جنگ عبیدالله زیاد رفتند.[۲۸]
مختار خود را نماینده محمد حنفیه در کوفه معرفی کرد.[۳۲] و مردم را به قیام دعوت کرد. علی بن حسین امام چهارم شیعیان به محمد حنفیه: «یا عم لو ان عبدا زنجیا تعصب لنا اهل البیت لوجب علی الناس موازرته و قد ولیتک هذا الامر فاصنع ماشئت؛ عموجان! اگر برده سیاهی به حمایت از ما برخاست بر مردم واجب است که او را کمک کنند و من مسئولیت این امر «ورود در قیام مختار را» به تو واگذار کردم هر گونه که خواستی عمل کن.»[۳۳]
هنگامی که عدهای برای سنجش صحت این ادعا به نزد محمّد حنفیه آمدند، وی گفت: «اما ما ذکرتم من دعاء من دعاکم الی الطلب بدمائنا فوالله لوددت ان الله انتصر لنا من عدونا بمن شاء من خلقه؛ در مورد آنچه گفتید که کسی شما را دعوت کرده تا انتقام خون اهل بیت را بگیرید، به خدا من دوست دارم تا خداوند به دست هر کس که خود از بندگانش خواهد، انتقام ما را بگیرد».[۳۴] آنها این سخن را حمایت از مختار دانستند و این باعث شد او در کوفه جایگاه ویژهای یابد؛ لذا بسیاری از آنها با او بیعت کردند؛ و از میان آنها سپاه بزرگی از قبایل قدرتمند شیعه فراهم شد. شامل:
- قبایل قدرتمند نخعی به ریاست ابراهیم پسر مالک اشتر. او تأثیر زیادی در پیروزیهای مختار و شکست او داشت.
- دیگر قبایل قدرتمند شیعه، مانند قبایل یمنی.
- موالی: بیشتر اعراب به دلیل تعصّب نژادی و قبیلهای از عجم، یعنی غیر عرب متنفّر بودند. ظهور اسلام و «برابری مسلمانان» این اخلاق را قدری تغییر داد، امّا کسانی که پس از اشغال کشورشان اسیر میشدند، و در مقابل آزادی مسلمان میشدند، گاه برای تحقیر «موالی» به معنای «آزاد شدگان» نامیده میشدند. اکثر موالی کوفه ایرانی بودند و در بدترین وضعیت ممکن زندگی میکردند. آن ایرانیان به دلیل خشم عمیق از امویان و اعراب و قاتلین اهل بیت به مختار پیوستند. آنها اکثریت پیروان مختار را تشکیل میدادند. به طوری که تاریخ نگاران قیام توابین را عربی و قیام مختار را عجمی میدانند. به طوری که وقتی یکی از سرداران شام برای مذاکره با ابراهیم بن مالک اشتر به اردوگاه او میرفت از ابتدای لشکر تا خیمه ابراهیم، حتی یک کلمه عربی نشنید.[۳۵]این گروه به جند الحمراء یا لشکر سرخ معروف شدند.[۳۶]
- اعراب کوفه: از آنجا که کوفه مرکز شیعیان عراق بود و اشراف کوفه با او مخالف بودند مختار کوشید از قدرت مردم، از جمله کسانی که در قیام توابین شرکت نکردند، یا از آن بازگشتند به نفع خود و اهل بیت و در مقابل اشراف استفاده کند.
وی با شعار توابین؛ «یا لثارات الحسین» (به فارسی: به خونخواهی حسین) و شعار «یا منصورُ اَمِت؛ ای پیروز، بمیران» که پس از پیروزی در جنگ بدر رایج شده بود، در چهارشنبه ۱۶ ربیعالثانی ۶۶ (قمری)[۳۷] و به نقلی در شب ۱۴ ربیعالاول سال ۶۶ هجری[۲۸] در کوفه به پاخاست. عبدالله بن مطیع استاندار زبیریان در کوفه مخفیانه گریخت و پنج سال بعد از واقعه کربلا دوران زمامداری هجدهماهه مختار آغاز شد.
او تجهیز و جمعآوری سپاهی به کمک ابراهیم بن مالک اشتر قلمرو کوفه را تا موصل گسترش داد و بدین ترتیب مناطقی چون مدائن، و قلمرو ارمنیان- آذربایجان- اردلان - ری- اصفهان- حلوان (سر پل ذهاب)-حوران- ماهیان نیز زیر سلطه عراق قرار گرفت؛ و فقط استانهای بصره و حجاز زیر سلطهٔ آل زبیر بود.[۳۸]
در این زمان مختار با سه دشمن روبرو بود:
- امویان سپاه شام
- مسببان واقعه کربلا خصوصاً اشراف کوفه
- زبیریان بصره
اولین اقدام او پس از بدست گرفتن قدرت، خونخواهی از گروه دوم بود. اگرچه بسیاری از آنها در قیام مختار به بصره گریختند، در اکثر اسناد کشته شدگان به دست مختار را حدود ۳۰۰۰ نفر را ذکر کردهاند.[نیازمند منبع] البته در بحار الانوار این تعداد ۱۸٬۰۰۰ نفر بیان شده.[۳۹] امّا از آنجا که لشکر عمر سعد ۱۰٬۰۰۰ نفره بوده[نیازمند منبع]، بسیاری گریختهاند، بسیاری به اجبار در لشکر عمر سعد بودهاند و بعدها با توابین قیام کردند،[۴۰] این عدد بعید است.
نبرد با عبید اللّه بن زیادسپاه مختار با سرداری ابراهیم اشتر سپس لشکر امویان شام بفرماندهی عبیدالله بن زیاد را در موصل شکست داد که عبیدالله نیز در این نبرد بدست ابراهیم اشتر کشته شد. سرش را بریدند و به نزد علی بن حسین سجاد در مدینه فرستاد. ابراهیم اشتر نیز طبق توافقش با مختار پس حکومت موصل را بدست گرفت.[۴۱]
مجازات شدگان قیاممختار با کمک یارانش کیسان ایرانی و عبدالله بن کامل و سردار لشکرش ابراهیم اشتر توانست شورش اشراف قاتلین حسین بن علی را در داخل کوفه سرکوب کرده و سران و یک یک قاتلین کربلا را یافته و بسزای اعمالشان برساند. برخی از قاتلان و مسببان واقعه کربلا که بوسیله مختار مجازات شدند:[۴۲]
فرد | جنایت | کیفر |
---|---|---|
شمر | فرمانده پیاده سوار لشکر یزید که سر حسین را از تن جدا کرد | گردنش را زدند و بر بدنش اسب تاختند |
خولی | او سر حسین را بر نیزه زد و گوشواره از گوش زنان کند[۴۳] | کشته او را در آتش انداخت و خاکسترش را بر باد داد |
ابن زیاد | حاکم کوفه | در جنگ موصل کشته شد و جسدش را به آتش کشیدند[۴۴] |
عمر بن سعد | فرمانده سپاه یزید و شوهرخواهر مختار | مختار کفش خود را پوشید و بر صورت عمر سعد با کف کفش خود ضربه زد سپس دستور داد سر عمر سعد را ببرند |
شرحبیل بن ذی الکلاع | از پشت سر سیلی به حسین زده بود | او را به آتش سوزاندند |
حصین بن نمیر | از فرماندهان گروه تیرانداز به سپاه حسین | در نزدیکی موصل کشته شد |
نافع بن مالک | کسیکه آب را بر حسین بست | مشخص نیست |
عمرو بن حجاج | فرمانده جناح راست لشکر عمر بنسعد | پس از فرار از دست مختار در بیابانی از شدت تشنگی، مرد. |
بشر بن خوط | قاتل جعفر بن عقیل | گردنش را زدند و جسدش را در آتش سوزاندند. |
بحدل بن سلیم | انگشت حسین را برای انگشترش برید | هر دو دست و پایش را قطع کردند و آنقدر در خون خود غلطید تا مرد. |
زید بن ورقاء | با شمشیر، دست راست عباس بن علی را از کار انداخت | او را که رمقی در بدنش بود، زنده در آتش سوزاندند |
حکیم بن طفیل | پس از قطع دست راست عباس، دست چپ عباس را از کار انداخت | آنقدر بر بدن آن تیز زدند تا مانند خارپشت شد و کشته شد |
سنان بن انس نخعی | کسیکه نیزه بر پشت حسین زد | دست و پایش را بریدند و هنوز جان داشت که او را در دیگ روغن جوشان افکندند[۴۵][۴۶] |
عبدالله بن اُسَید | کسیکه خیمهها را آتش زد | مشخص نیست |
مالک بن نسیر | با شمشیر بر سر حسین زد | دست و پای او را بریدند و به خود پیچید تا مرد |
اسحاق بن حیوه | پیراهن حسین را به سرقت برد و پوشید | مشخص نیست |
حارث بن نوفل | کسیکه تازیانه به زینب زد | مشخص نیست |
مرة بن منقذ | قاتل علی اکبر | اول دو دست او را بریدند، بعد زبانش را از دهانش بیرون کشیدند و بعد تنش را در آتش سوزاندند |
حرمله | قاتل علی اصغر | دست و پای او را بریدند، سپس او را به آتش سوزاندند[۴۷] |
اخنس بن مرثد | از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین اسب تاختند | با اسبهای تازه نعل، بر بدنشان تاختند |
اسحاق بن حیوه | از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین اسب تاختند | با اسبهای تازه نعل، بر بدنشان تاختند |
صالح بن وهب | از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین اسب تاختند | با اسبهای تازه نعل، بر بدنشان تاختند |
هانی بن ثبیت حضرمی | از جمله ۱۰ نفری که بر بدن حسین اسب تاختند | با اسبهای تازه نعل، بر بدنشان تاختند |
عاقبت بعد از اختلافات و درگیریهای پراکنده با عبدالله زبیر از جمله نامه نگاریها و دعوت یکدیگر، نجات محمد حنفیه از مراسم آتشسوزی هاشمیان توسط عبدالله زبیر در کنار کعبه توسط اعزام نیروهای خشبیه کافرکوب؛ اعزام چندصد نفر نیرو در قالب عمره برای حمله به مکه و کشتن عبدالله زبیر که ناکام بودند؛ اشراف فراری کوفه توانستند استاندار بصره مصعب بن زبیر را راضی کنند تا با مختار جنگ نماید.
مختار ابتدا لشکری را با فرماندهی بن شمیط راهی جنگ حرورا کرد[۴۹] بن شمیط با همراهی عبدالله بن کامل شاکری و همچنین کیان ایرانی به این جنگ رفت که با حیله مهلب، بن شمیط فریب یکی از دوستانش به نام بن وهب را خورد و به خاطر شک به عجمان به کیان دستور داد که پیاده به جنگ بروند و علیرغم اصرارهای کیان که لشکریانش در جنگ سواره ماهرتر هستند متقاعد نشد و دستور داد که پیاده به میدان بروند ایرانیها پیاده به میدان رفتند و همگی کشته شدند. پس از ان جنگ روحیه سربازان ضعیف شد و عبدالله بن کامل برای تلافی یار ایرانیش کیان به میدان جنگ رفته و او هم کشته شد، پس از بن کامل خود بن شمیط به اشتباه خود اقرار کرده و پیاده به میدان جنگ میرود دلیرانه میجنگد و کشته میشود در همین حین که لشکریان بی فرمانده مانده بودند خود مختار از راه میرسد در ابتدا لشکر مختار با فرماندهی خود او به پیروزی میرسند ولی مختار در شور با فرماندهانش به عقبنشینی به مزار به دشتی بین حرورا و کوفه بود عقب نشست.
لشکر مختار در مزار از موانع نیزار توانست دوباره به دشمن پیروز شده حتی شبث بن ربعی یکی از قاتلان فرماندهان واقعه کربلا نیز کشته شد؛ مختار به دلیل فزونی تعداد دشمن از آنجا به طور محرمانه لشکر را به عقبنشینی کوفه راضی میکند، ولی کوفیان باز هم میدان را خالی میکنند و شهر کوفه را دو دستی تقدیم زبیریان میکنند.
پس از عقبنشینی مختار نامهای به ابراهیم بن مالک اشتر که حاکم موصل شده میفرستد، نقلی است که ابراهیم بن مالک اشتر از مختار کناره گرفت و او را یاری نکرد، این امر جدایی توسط زبیریان و مکاتبات دروغینی که فیمابین مختار و ابراهیم انجام دادهاند صورت گرفته و آخر هم از زبیریان نامه پیمان صلح و وعده مقام را دریافت کرده که بعد از مختار به آنها پیوست و سالها بعد در برابر امویان شام جنگید و کشته شد.[۵۰][۵۱][۵۲]
مختار بناچار در دارالاماره کوفه در محاصره بدفاع میپردازد که تا یکماه ادامه مییابد. او سعی فراوان کرد تا یاران محاصره شده اش را به قیام و خروج از دارالاماره وادار نماید؛ اما آنها توجهی نکردند. مختار که از یاران خود مأیوس شده بود با اندکی از یاران وفادار خود که مورخان تعدادشان را ۱۹ نفر برشمردهاند، از دارالاماره خارج شده به دشمن حمله بردند و سعی کردند، محاصره را بشکنند؛ اما پس از جنگ و گریزهای فراوان، سرانجام یکی پس از دیگر کشته شدند؛ مختار هم جوانمردانه در کوچههای کوفه جنگید و در چهاردهم رمضان سال ۶۷ هجری، در سن ۶۷ سالگی کشته شد. پس از کشته شدن مختار، یاران مختار که او را تنها گذاشته بودند و به امید امان به یاری اش نرفته بودند همانطور که مختار پیشگویی کرده بود، مصعب دستور داد همه را بمانند گوسفندان گردن بزنند و آن روز هفت هزار نفر از یاران مختار را گردن زدنند از عرب و اکثراً عجم ایرانی.
سر مختار را بریده نزد مصعب بن زبیر بردند و او سر مختار را به مکه نزد برادرش عبدالله بن زبیر فرستاد. مصعب دست مختار را قطع کرده و به دیوار مسجد کوفه کوبیدند او همچنان بر دیوار بود تا اینکه سالها بعد حجاج بن یوسف ثقفی سردار اموی پس از شکست زبیریان و ورود به کوفه آن را با احترام پایین آورده دفن کرد.
مدت زمامداری مختار در کوفه یکسال و نیم بودهاست.[۵۳] هنگامی که کشته شد، ۶۷ سال از عمرش سپری شده بود و کشته شدنش روز چهاردهم ماه رمضان سال ۶۷ اتفاق افتادهاست.[۵۴]
کشته شدن همسر مختار توسط مصعبپس از او دو همسرش، یکی عمره دختر نعمان بن بشیر انصاری و دیگری ناریه دختر سمرة بن جندب، مورد بازجویی زبیریها قرار گرفتند. دختر سمره دربارهٔ مختار گفت که هرچه شما دربارهٔ او عقیده دارید من نیز عقیدهام همان است، اما دختر نعمان دربارهٔ مختار گفت: «انه کان عبدا من عباد الله الصالحین» او بندهای از بندگان صالح خداوند بود. همچنین عمره دختر نعمان دربارهٔ مختار گفت: «مختار نه کذاب است و نه بد دین او راستگوترین و عادلترین مردی است که دیدهام چطور منکر مردی شوم که خدا ترس بود و تا سحر سر به سجده داشت آرزوی دوران جوانیام داشتن همسری همچون او بود که خداوند اجابتم نمود و مردی را قسمتم نمود که فخر عرب بود و فخر دین مختار نشان لیاقت از زبان علی بن ابیطالب دارد بچه که بود علی او را کیس نامید و فرمود این بچه مرهمی خواهد شد بر جراحت دل اهل بیت. یدالله بود، دست با کفایت مختار که از قاتلین جگرگوشه رسول خدا انتقام ستاند.» مصعب بن زبیر وقتی این سخنان را شنید دستور داد این زن را زبان ببرند و گردن بزنند.[۵۵]
س از کشتهشدن مختار توسط مصعب بن زبیر، پیکر او در دیوار قصر الاماره نزدیک مسجد کوفه مدفون شد، این قبر مخفی ماند تا اینکه سید مهدی بحرالعلوم در زمان خود به جستجو و آشنایی با آثار و محرابهای مسجد پرداخت، سید در آن زمان ترجیح داد مسجد کوفه با خاک مدفون شود چون زمین مسجد پائینتر از دیگر سرزمینهای منطقه بود و در نتیجه آبهای سطحی در آن جریان پیدا میکرد، پیرو دستور بحرالعلوم زمین مسجد کوفه که عمر آن مساوی مقام پیامبر و خانه نوح بود با خاک پاک پر شد تا از آلودگیها در امان نگه داشته شود در جای همان محرابها بر روی خاک محرابهای جدید ساخته شد همانگونه که اکنون هم نمایان است.
در زمان بررسیها جستجوی آثار مسجد که از طرف سید و جمعی از علما صورت گرفت، سید قبر پنهان شدهای را پیدا کرد و جایگاه آن قبر انتهای راهرو در زیرزمین و به طرف خارج مسجد به سمت قصرالأماره بود و بر آن قبر سنگی یافتند که بر آن اسم و لقب مختار نوشته شده بود.[۵۶]
پس از یافتن قبر، محسن الحاج عبود شلاش ساختن حرم جدید و بزرگی برای مختار را بر عهده گرفت و آن را به رواق حرم مسلم بن عقیل از سمت جنوب ملحق کرد،[۵۷] و برای قبر پنجرهای آهنین قرار داد و درب راهرو که در حجرهای در کنج مسجد کوفه قرار داشت را مسدود کرد. علامه شیخ عبدالحسین تهرانی از شاگردان برجسته صاحب جواهر و وصی امیرکبیر، وقتی برای زیارت عتبات عالیاتوارد عراق شده بود، نسبت به تعمیر و تجدید بنای مزار مختار همت گماشت. علامه امینی به نقل از کتاب مزار شهید، زیارتنامهای جالب برای مختار نقل میکند و از این زیارتنامه، که شهید آن را نقل کردهاست، معلوم میشود که قبر مختار از دیرزمان، مورد علاقه شیعیان و آزادمردان بوده و ابن بطوطه نیز در سفرنامه خود به آن اشاره کردهاست.[۵۸] ضریحی از چوب روی قبر او نصب شده و پنجرهای در زاویه شرقی به دیوار مسجد کوفه (سمت جنوب) باز میشود. قطعه سنگی از قرن دوم هجری به خط کوفی دارد که روی آن نوشتهاند: «هذا قبر مختار بن ابی عبیدة الثقفی الآخذ بثارات الحسین».[۵۹]
نظرگاهها دربارهٔ مختارپس از قیام، در روایتی آمدهاست: هیچ زن هاشمیهای بعد از کشته شدن حسین موهایش را شانه و خضاب نکرد تا زمانی که مختار سر ابن زیاد را برای فرزندش فرستاد.[۶۰] چون امام سر عبیدالله را دید، گفت دوزخ جای او باد! بعضی گفتهاند علی بن حسین را پس از کشته شدن پدرش جز آن روز خندان ندیدند.[۶۱] و ابن عبدریه نوشتهاست: «سر عبیدالله را هنگامی نزد علی بن حسین آوردند که نیمروز بود و او ناهار میخورد. چون سر را دید گفت: سبحانالله، کسی فریفته دنیا نمیشود مگر آنکه حق نعمت خدا در گردنش نباشد وقتی سر پدرم را نزد ابن زیاد آوردند غذا میخورد.»[۶۲][۶۳] در نقلی دیگر آمدهاست که سر به سجده نهاد و فرمود: «حمد و سپاس خداوندی را که انتقام مرا از دشمنم گرفت؛ خداوند پاداش نیک به مختار عنایت فرماید.»[۶۴]
پس از مرگ. محمد بن علی (نوه حسین) فرمود: «به مختار ناسزا نگویید چون او قاتلین ما را به سزای عمل ننگین آنها نشاند و زنهای بیشوهر ما را شوهر داد و در شرایط تنگدستی مختار ما را کمک کرد.»[۶۵]
در کتاب رجالِ کشی به عنوان یکی از متون معتبر رجالی شیعه از زبان محمد بن علی، امام پنجم شیعیان در رابطه با مختار و خطاب به پسر مختار آمدهاست:
خدای پدرت را رحمت کند که خونهای به ناحق ریخته شده ما را طلب کرد و قاتلان «عزیز ما» را کشت.
همچنین جعفر بن محمد امام ششم شیعیان در رابطه با مختار میگوید:
اختلافات تاریخ نگاران در مورد مختاربانوان هاشمی پس از قتل حسین خود را نیاراستند و خضاب نکردند تا آنگاه که مختار سر عبیدالله و عمربنسعد و برخی دیگر را به مدینه فرستاد.[۶۶]
مورخین، اعم از شیعه و سنی در مورد شخصیت مختار اختلاف نظر دارند برخی او را مستحق لعن و نفرین میدانند و گروهی او را بسیار مدح و ستایش میکنند.[۶۷] امویها و زبیریها کوشیدند تا انواع و اقسام اتهامات را به او نسبت دهند. اتهاماتی چون ادعای «نبوت» برای خودش،[۶۸] ادعای «مهدویت» برای ابن حنفیه و تأسیس فرقه کیسانیه[۶۹] و شایعتر از همه نسبت دادن لقب «کذاب» به مختار است که اغلب این نسبتها، بعد از مرگ مختار به او نسبت داده شدهاست.[۵۵]
مختار شیعه بود ولی امامت علی بن حسین قبول نداشت و معتقد بود که امامت باید از جناب محمد بن علی حنفی که برادر ناتنی حسین بود، ادامه یابد.[۷۰]
مجلسی دربارهٔ مختار میگوید:
مختار، فضایل اهل بیت پیامبر اکرم را بیان میکرد و حتی مناقب امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین را برای مردم منتشر میساخت و معتقد بود که خاندان پیامبر از هر کس برای امامت و حکومت پس از پیامبر سزاوارترند و از مصایبی که بر خاندان پیامبر وارد شده، ناخشنود بود.»[۷۱]
بسیاری از علمای شیعه، این اتهامات را ساختهٔ دشمنان مختار از زبیریان و امویان که از او ضربه خوردند دانستهاند، که پس از مرگش به وی نسبت دادهاند.[۷۲][۷۳][۷۴] برخی میگویند مختار در باطن برای تصاحب حکومت عراق قیام کرد.[۷۵]
مختار قاتلان حسین را «مثله» میکرد، اعضایشان را میبرید[۷۶] و این کار حتی در جنگ با کفار ممنوع است.[نیازمند منبع]
سید جعفر شهیدی نیز در اینباره آوردهاست:
... از نو قتلگاه، بلکه قتلگاههای دیگری به راه افتاده، اما این بار قربانیان، آن پاکان و عزیزان خدا نبودند، دژخیمهایی بودند که دستهایشان تا مرفق، در خون آزادگان رنگین شده بود.
امروز وقتی ما داستان کشتار مختار، پسر ابیعبیده ثقفی را میخوانیم، اگر سری به کتابهای حقوقی زده باشیم، ممکن است چنان انتقامی را تا حدی خشن بدانیم و بگوییم: چرا چنان کردند؟ یکی را چون گوسفند سر بریدند و یکی را شکم پاره کردند و دیگری که تیری به فرزندی از فرزندان حسین (علیهالسلام) افکنده و آن جوان که دست را سپر ساخته و تیر، دست و پیشانی او را شکافته بود، همان کیفر دادند، دیگری را در دیگ روغن جوشان افکندند و دست و پای آن یکی را به زمین دوختند و اسبان را روی آن گذراندند، چنانکه نوشتهاند، تنها یکجا دویست و چهل و هشت تن را، که در قتل حسین و یاران او شریک بودند، طعم اینگونه کیفرها چشاندند؛ ما این داستانها را میخوانیم و در آن نوعی قساوت میبینیم، اما باید دانست که قضاوت مردم سیزده قرن بعد دربارهٔ کردار پیشینیان درست نیست.[۷۷]
توفیق اعلم، دانشمند معاصر، دربارهٔ انتقام مختار میگوید: «تنها برخورد قاطع و خونباری که در تاریخ از ملامت مصون مانده و عذر آن پذیرفته شده همین کار عادلانه مختار است.»[۷۸]
روایات رسیده دربارهٔ مختار بر دو قسم هستند، روایاتی که او را مدح و روایتی که او را سرزنش میکنند. روایات رسیده در مدح او روایاتی قویتر هستند.[۷۹]
حضور مختار در متون تاریخی و سیره امامان شیعه را میتوان به درک علی بن ابیطالب و برخی دیگر از بزرگان بنیهاشم و صحابه و راویانی مربوط دانست که مختار در نزد آنان شاگردی کرده و به نقل حدیث پرداختهاست و البته که جزو مردانی است که امامان شیعه نیز پیرامون شخصیت و فعالیتهایش صحبتهایی داشتهاند. اما دلیل اشاره نام مختار در متون کلامی متقدم شیعه چون مباحث کلامی شیخ مفید را باید در انتساب فرقه کیسانیه به مختار دانست، فرقهای که آنگاه که شیخ مفید نیز دربارهٔ بطلان آن استدلال کلامی میکند.[۸۰]
==============================================================================================
- ↑ پرش به بالا به:۱٫۰ ۱٫۱ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۰؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۱٫
- ↑ پرش به بالا به:۲٫۰ ۲٫۱ تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری، ج ۶، ص ۷؛ تاریخ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، ج ۲، ص ۲۵۸؛ کامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۶۳؛ بحار الانوار، محمدباقر مجلسی، ج ۴۵، ص ۳۵۰٫
- پرش به بالا↑ CHRONOLOGY OF IRANIAN HISTORY PART 1 iranicaonline.org
- پرش به بالا↑ Islamic History (Chronology) barkati.net
- پرش به بالا↑ Sasanid Soldiers in Early Muslim Society: The Origins of 'Ayyārān and Futuwwabooks.google.com
- پرش به بالا↑ مختار ثقفی (مختار بن ابیعبیده ثقفی)
- پرش به بالا↑ http://www.simafilmnews.ir/content/view/420/96/%7Cمختارنامه
- پرش به بالا↑ http://www.irinn.ir/Default.aspx?TabId=15&nid=۱۱۱۹۳۵
- پرش به بالا↑ http://alef.ir/1388/content/view/92480/
- پرش به بالا↑ http://www.tehrooz.com/1389/7/10/TehranEmrooz/386/Page/12/
- پرش به بالا↑ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۴۵؛ قاموس، محمد بن یعقوب فیروز آبادی، ج ۱، ص ۲۵۷؛ وفیات الاعیان، ابن خلکان، ج ۴، ص ۱۷۲٫
- پرش به بالا↑ الغارات، ابراهیم بن محمد ثقفی، ج ۲، ص ۵۱۷؛ کامل ابن اثیر، ج ۲، ص ۴۳۳٫
- ↑ پرش به بالا به:۱۳٫۰ ۱۳٫۱ انساب الاشراف، ج ۶، ص ۳۷۵؛ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۰٫
- پرش به بالا↑ فیلم نامه مختارنامه
- پرش به بالا↑ مقتل الحسین، عبدالرزاق موسوی مقرم، ص ۱۶۷؛ حیاة الامام الحسین، باقر شریف القرشی، ج ۳، ص ۴۵۴٫
- پرش به بالا↑ الاعلام، خیرالدین الزرکلی، ج ۸، ص ۷۰٫
- پرش به بالا↑ دو قرن سکوت. عبدالحسین زرین کوب
- پرش به بالا↑ روضة الصفا، ج۳، ص ۲۰۸
- پرش به بالا↑ الارشاد، ص ۲۰۵؛ تاریخ طبری، جلد ۵، صفحه ۳۵۵٫
- پرش به بالا↑ «فلسفه قیام مختار». www.findfa.com. بازبینیشده در ۶ دسامبر ۲۰۱۰.
- پرش به بالا↑ «دربارهٔ مختار ثقفی» (فارسی). وبگاه خیمه. بازبینیشده در آبان ۱۳۸۹.
- پرش به بالا↑ تاریخ طبری، ج ۵، ص ۳۸۱؛ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۳۶٫
- پرش به بالا↑ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۶۹٫
- پرش به بالا↑ مقتل الحسین (ع)، ابی مخنف، ص ۲۶۸–۲۷۰٫
- پرش به بالا↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص ۱۶۰
- پرش به بالا↑ «قیام مختار» (فارسی). وبگاه حوزه. بازبینیشده در آبان ۱۳۸۹.
- پرش به بالا↑ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ص ۱۶۹
- ↑ پرش به بالا به:۲۸٫۰ ۲۸٫۱ ۲۸٫۲ عبدالملک بن مروان (قسمت اول تا پایان قیام مختار)
- پرش به بالا↑ «مختار و توابین؛ (تأملی در دو جنبش و تعاملات آنها)» (فارسی).
- پرش به بالا↑ «مختار بن ابی عبید ثقفی» (فارسی). دانشنامه رشد.
- پرش به بالا↑ اخطب خوارزمی، مقتل الحسین (ع)، ج۲، ص ۲۰۲
- پرش به بالا↑ کامل ابن اثیر، ج ۴، ص ۱۷۲
- پرش به بالا↑ «سیاست و حکومت در سیره امام سجاد». وبگاه راسخون.
- پرش به بالا↑ تاریخ الطبری، ج ۴، ص ۳۹۳؛ الفتوح، ج ۵، صص ۹۱، ۹۲، ۹۳
- پرش به بالا↑ عبدالحسین زرین کوب، دو قرن سکوت ص ۹۸
- پرش به بالا↑ الاخبار الطّوال، ص ۲۹۳.
- پرش به بالا↑ «چه کسانی به دست «مختار» کشته شدند؟» (فارسی).
- پرش به بالا↑ مختار ثقفی (مختار بن ابی عبید ثقفی)
- پرش به بالا↑ بحار الانوار، ج ۴۵، ص ۳۸۶: او قاتلان و مسببان واقعه کربلا را به مجازات رساند تا این که ۱۸هزار نفر از آنها را در دوران حکومتش که هیجده ماه بودهاست کشت.
- پرش به بالا↑ مرتضی مطهری در کتاب خود حماسه حسینی میگوید هنگام حادثه عاشورا تمام مردان را با سپاه عمر سعد از کوفه برای جنگ با حسین بن علی خارج کردند.
- پرش به بالا↑ تاریخ اسلام، علیاکبر فیاض، چاپ سال ۱۳۷۴، دانشگاه تهران، ص ۱۸۴.
- پرش به بالا↑ دشمنان امام حسین(ع) دائرةالمعارف طهور
- پرش به بالا↑ انقلاب تکاملی اسلام، ص ۸۲۴
- پرش به بالا↑ انساب الاشراف، ج ۶، ص ۴۲۶.
- پرش به بالا↑ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۷۵
- پرش به بالا↑ حکایة المختار ص ۴۵
- پرش به بالا↑ محجّة البیضاء، ج ۴، ص ۲۴۱
- پرش به بالا↑ اطلس فرهنگی ایران: پیشینۀ تاریخی استان کرمانشاه؛ بازدید در ۱۲ نوامبر ۲۰۱۴.
- پرش به بالا↑ «قیام مختار» (فارسی). کتابهمشهری - میرشکاک.
- پرش به بالا↑ «عبدالملک بن مروان (قسمت اول تا پایان قیام مختار)» (فارسی). وبگاه تاریخ اسلام.
- پرش به بالا↑ «نقش ابراهیم بن مالک اشتر نخعی؛ در حوادث سیاسی عراق» (فارسی).
- پرش به بالا↑ ابن اعثم کوفی، کتاب الفتوح، ج ۶، ص ۱۹۰
- پرش به بالا↑ تنقیح المقال، مامقانی، ج ۳، ص ۲۰۶
- پرش به بالا↑ کامل، ابن اثیر، ج ۴، ص ۲۷۸.
- ↑ پرش به بالا به:۵۵٫۰ ۵۵٫۱ «قیام مختار». رسول جعفریان.
- پرش به بالا↑ «ابو اسحاق». وبگاه رسمی مسجد کوفه وعتبات.
- پرش به بالا↑ تنزیه المختار، ص ۱۴ ۱۳
- پرش به بالا↑ رحله، ابن بطوطه، ص ۲۳۲.
- پرش به بالا↑ «نقشه مسجد کوفه و آثار آن». کتابخانه تخصصی حج.
- پرش به بالا↑ جامع الرواة، ج ۲، ص ۲۲۰
- پرش به بالا↑ تاریخ یعقوبی، ج ۲، ص ۶.
- پرش به بالا↑ عقد الفرید، ج ۵، ص ۱۴۳.
- پرش به بالا↑ بحار، ج ۴۵، ص ۳۳۴ ۳۳۶.
- پرش به بالا↑ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۳۶.
- پرش به بالا↑ اختیار معرفة الرجال، ص ۱۲۵.
- پرش به بالا↑ روزنامه همشهری شماره ۵۴۴۶ صفحه ۷، سرود آمدن مردی از سایه به روشنی
- پرش به بالا↑ معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص ۱۰۲
- پرش به بالا↑ «خاندان پیغمبر (ص)». بامداد اسلام، عبدالحسین زرین کوب.
- پرش به بالا↑ ابن حزم اندلوسی، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت، ج ۵، ص ۳۵
- پرش به بالا↑ جعفری, حسینمحمد. "پس از کربلا". تشیع در مسیر تاریخ (in فارسی).
- پرش به بالا↑ بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۵۲٫
- پرش به بالا↑ سیدابوالقاسم خوئی، معجم رجال الحدیث، ج ۱۹، ص ۱۰۵ ۱۱۰
- پرش به بالا↑ علامه امینی، الغدیر، ج ۲، ص ۳۴۳
- پرش به بالا↑ سید جعفر شهیدی، تاریخ تحلیلی اسلام، ص ۹۳ ۹۵
- پرش به بالا↑ «داستانهای ما». علی دوانی.
- پرش به بالا↑ مناقب، ج ۴، ص ۱۳۳.
- پرش به بالا↑ پس از پنجاه سال پژوهشی تازه پیرامون قیام امام حسین (علیهالسلام)، سید جعفر شهیدی، ص ۱۹۳ ۱۹۴.
- پرش به بالا↑ اهل بیت، توفیق اعلم، ص ۵۱۷
- پرش به بالا↑ معجم رجال، آیتالله خویی، برگرفته شده از روزنامه همشهری شماره ۵۴۴۶ صفحه ۷، سرود آمدن مردی از سایه به روشنی
- پرش به بالا↑ بحثهای کلامی شیخ مفید، آقاجمال خوانساری، صفحهٔ ۵۵۵