- بیوکده ..
- سه شنبه ۱۶ آبان ۹۶
- ۱۶:۳۰
بیوگرافی هستی مهدوی فر
هستی (مهدخت) مهدوی فر متولد ۱۳۷۰ می باشد. وی در سریالهای جراحت، سوت پایان، نقش لیلی، پرستوهای عاشق به ایفای نقش پرداخته است.
زمینه فعالیت : بازیگر سینما ، تلویزیون
ملیت : ایران
تولد : آذر ۱۳۷۰
تهران ، ایران
محل زندگی : تهران
نام(های) دیگر : مهدخت
پیشه : بازیگری
اطلاعات بیشتری از این بازیگر در دست نیست ، در ادامه توجه شما را به مصاحبه با هستی مهدوی فر جلب می کنیم و در صورت کسب اطلاعات بیشتر این پست به روز خواهد شد.
نقشآفرینی
مهدویفر در سریالهای جراحت، مادرانه، و فیلمهای سوت پایان، چهارشنبه، پنجاه کیلو آلبالو بازی کردهاست که نوع نقشهایش گوناگون است؛ از دختری متفاوت در «سوت پایان» تا نقش یک دختر لال در «زبان مادری». او در «مادرانه» در نقش دختری دبیرستانی که گرفتار اعتیاد گشته، ظاهر شدهاست.
سینمایی
- آذر (۱۳۹۵)
- کمدی انسانی (۱۳۹۵)
- لابی (۱۳۹۵)
- ۵۰ کیلو آلبالو(۱۳۹۵)
- چهارشنبه (۱۳۹۳)
- نیم (۱۳۹۳)
- زبان مادری (۱۳۸۹)
- سوت پایان (۱۳۸۹)
مجموعه تلویزیونی
- حانیه (۱۳۹۳)
- گذر از رنجها (۱۳۹۲–۱۳۹۳)
- مادرانه (۱۳۹۲)
- جراحت (۱۳۸۹)
مصاحبه سریال مادرانه:
هستی مهدویفر بازیگر نقش «رها» در سریال «مادرانه» درباره نقش خود گفت: نقش دختری را بازی میکنم که اسمش رهاست، پدر و مادرش از هم جدا شدهاند و مادرش در ایران زندگی نمیکند. «رها» درگیری شدیدی با پدرش دارد و به دنبال این است که به هر طریقی شده است کنار مادرش باشد. حال در این میان نیز معتاد شده است.
او در عین حال دربارهی ایفای نقش خود توضیح میدهد: نقشم خیلی متفاوت است و خیلی آن را دوست دارم.
وی در ادامه دربارهی دیالوگهای نقش خود نیز توضیح میدهد: در نقشم یکسری دیالوگها وجود دارد که تاکنون در تلویزیون نشنیده بودم و فکر نمیکردم دختری بتواند با چنین لحنی و حالتی صحبت کند. از این جهت این دیالوگها نقشم را متفاوت کرده است و خودم شخصا چنین جسارتی را در فیلمنامه بر روی چنین نقشی تاکنون ندیده بودم.
مهدویفر در بخش دیگری از صحبتهایش با اشاره به اینکه قصه «مادرانه» میتواند یک قصه واقعی باشد که برای همه اتفاق میافتد، توضیح داد: قصه این مجموعه رئال است اما فرم دیالوگها رئال نیست.
این بازیگر که سریال «جراحت» (محمد مهدی عسگرپور) را نیز در پروندهی کاری خود دارد، با اعتقاد بر اینکه «مادرانه» یکی از بهترین پروژههایی است که در آن بازیگران همه مهربان هستند، گفت: در تجربه قبلی سریالهایم اصلا اینگونه نبود؛ سر صحنه بازیگران و چهرههای معروفی بودند که خیلی اذیت میکردند بازیگران معروف قدیمی که خیلی هم ادعایشان میشد.
او در پاسخ به اینکه آیا بداهه در نقش خود تاکنون داشته است یا نه؟ توضیح داد: بداهه در این سریال راه ندارد به دلیل اینکه سعید نعمتالله خیلی بر روی متنهایش حساس است. در نتیجه نباید یک «واو» را جا بیاندازی. البته در یکی دو سکانس که مربوط به داد و فریاد زدن است، بداهه جا دارد. در سریال جراحت هم همینطور بود.
این بازیگر همچنین با اشاره به حضور سعید نعمت الله در پشت صحنه «مادرانه» خاطرنشان کرد: تاکنون ندیدهام هیچ نویسندهای خودش همیشه سر صحنه باشد.
مهدویفر در بخش دیگری از صحبتهایش درباره این مطلب که مردم از تلویزیون فاصله گرفتهاند، گفت: به نظرم علت اینکه مردم از تلویزیون فاصله گرفتهاند این است که سانسور بیش از حد داریم و شفافسازی نیز نداریم. صداوسیما همه چیز را در اجتماع میبیند اما فقط گل و بلبل و چیزهای خوبش را نشان میدهد.
بازیگر نقش رها در «مادرانه» در پایان گفت: خیلی از جاها اصرار بر این دارند که پایان قصه تلخ نباشد و همیشه این مساله باعث شده است که پایان قصههای سریالهایمان پیشبینی شده باشد و طوری است که وقتی مخاطبان سریالها را میبینند احساس میکنند نمونهاش را قبلا جای دیگری دیدهاند. در نتیجه میتوانند آنها را حدس بزنند. به همین دلیل به سراغ این سریالها نمیروند.
مصاحبه سریال جراحت:
سال گذشته در همین روزها بود که سریال «جراحت» موقع افطار از تلویزیون پخش میشد. یکی از نقشهای اصلی سریال برعهده دختر جوانی بود که تازه بازی را شروع کرده بود و هنوز کسی او را نمیشناخت. هستی مهدویفر، بازیگر «جراحت»، در آن سریال خیلی خوب دیده نشد اما این روزها با حضور خوبش در فیلم «سوت پایان» نیکی کریمی، نشان میدهد که قصد دارد کمکم جایش را در سینما باز کند. بهنظر میرسد تجربه «سوت پایان» برایش خیلی مفید بوده و خودش معتقد است با راهنماییهای نیکی کریمی و تورج اصلانی مدیوم سینما را شناخته و حالا توانایی بازی هم در تلویزیون و هم سینما را دارد. نقش سختی را در «سوت پایان» بازی کرده اما به خوبی از عهده آن برآمده، دختری که مادرش با حکم قصاص در زندان است و او در پی بخشش. حرفهای مهدویفر را درباره سینما و تلویزیون و فیلم «سوت پایان» میخوانید.
خوبی بازیات در «سوت پایان» این بود که خیلی رئال بازی کردی. آنقدر در نقشت فرو رفتی که اصلا تماشاگر فکر میکرد که نابازیگر هستی و این اتفاقها واقعا برایت افتاده. چطور به این بازی یا بهتر است بگویم بازی نکردن رسیدی؟
رسیدن به این نقش که یک پروسه خاصی داشت. یعنی ما رفتیم و با دخترهایی که مورد تجاوز قرار گرفته بودند، ملاقات کردیم. البته نتوانستیم دقیقا آن موردی را که مد نظرمان بود پیدا کنیم. با بیشتر این دختران هم اصلا نمیشد حرف زد چون به محض اینکه نگاهشان میکردی حساس میشدند و از جا میپریدند. یکسری دختران دیگر را هم دیدیم که جدا از خانوادههایشان زندگی میکردند. دخترانی که از طبقه خیلی پایین اجتماع بودند و همه اینها خیلی به من کمک کرد تا بتوانم به نقش نزدیکتر شوم و آن طبقه و آن آدمها را بشناسم. من و دوستم غزاله رشیدی که او هم در فیلم بازی کرده، با این دختران دوست شدیم. با هم مینشستیم، غذا میخوردیم، تلویزیون میدیدیم، حرف میزدیم و کارهای روزمره زندگی را انجام میدادیم. بعد من به آن روزمرگیشان دقیق میشدم که چطور همه این کارها را انجام میدهند که راه رفتن و غذا خوردن و نگاه کردن و تلویزیون نگاه کردنشان چطور است. همه اینها کمک کرد ولی جدای از اینها، خود خانم کریمی و تورج اصلانی بودند که به من خیلی کمک کردند تا درست بازی کنم و نقش را بشناسم. بخصوص که موقع فیلمبرداری، سریال «جراحت» داشت پخش میشد و من از یک مدیوم کاملا متفاوت وارد سینما شده بودم.
تورج اصلانی سر کار چه راهنماییهایی میکرد که برایت مهم بود و احساس میکردی داری چیز جدید و مفیدی یاد میگیری؟
اگر بخواهم کامل توضیح بدهم، خیلی طولانی میشود. بهنظرم رابطه فیلمبردار و بازیگر خیلی مهم است. اصلا حذف شدنی نیست.
درست است اما فیلمبردارانی هم هستند که فقط ارتباطشان با کارگردان است و کارگردانانی که دوست ندارند فیلمبردار در کار بازیگری دخالتی داشته باشد.
خود من همیشه بعد از کات دادن یک پلان اول از کارگردان و بعد از فیلمبردار میپرسم که آیا بازیام خوب بوده یا نه. یعنی آن ریزهکاری فنی ماجرا را فیلمبردار میبیند و به من میگوید. بهنظرم حس بازی را کارگردان میتواند به بازیگر بگوید و نکات فنی را فیلمبردار. مثل اینکه وقتی نما کلوزآپ است یا قاب مثلا آنقدر است، من چقدر میتوانم و باید حرکت داشته باشم. سر همین فیلم «سوت پایان» تورج اصلانی به من یاد داد که چطور بازیام را با اندازه قابی که در هر صحنه داشتیم هماهنگ کنم. فرق لنزهای مختلف را برایم توضیح میداد و اینکه با هر لنز چطور دیده میشوم. بعید میدانم هیچ فیلمبرداری آنقدر از وقت و انرژیاش را صرف توضیح این ریزهکاریهای فنی به بازیگر کند. خوب یادم است که وقتی لوکیشنهایمان در خیابان بود تا به محل مورد نظر برسیم، تورج اصلانی برایم درباره صحنههایی که قرار بود بگیریم صحبت میکرد و توضیح میداد.
اصلا چطور شد که به پروژه «سوت پایان» پیوستید؟
دستیار خانم کریمی که از قبل هم مرا میشناختند،به من زنگ زدند و قرار گذاشتند. من هم رفتم و جلوی دوربین از من تست گرفتند. و بعد هم چند جلسهای صحبت کردیم تا به پروژه پیوستم.
از نظر شما مدیوم سینما با تلویزیون چه تفاوتی با هم دارند، بخصوص در زمینه بازیگری؟
این هم یکی از آن مواردی بود که تورج اصلانی برایم توضیح داد که اصلا تفاوت این دو رسانه با هم چیست. من از یک سریال تلویزیونی که موقع فیلمبرداری «سوت پایان» تازه داشت پخش میشد، آمده بودم سر یک فیلم سینمایی که قرار بود کاملا رئال باشد. به هر حال در سریالهای تلویزیونی یکسری عکسالعملها و واکنشهای بازیگران باید اغراقآمیزتر و به اصطلاح گلدرشتتر باشد. وقتی خودم سر کار سینمایی رفتم متوجه شدم که چقدر بازی تلویزیونی و سینمایی با هم فرق میکند. راستش نظر شخصی خودم این است که بازی تلویزیونی تکنیکیتر است و در بازی سینمایی حس و غریزه بیشتر دخیل است.
خیلیها برعکس این را میگویند.
نظر من این است. ببینید شما در تلویزیون کافی است تکنیکهای بازیگری را رعایت کنید اما در سینما باید هردوی اینها را با هم داشته باشید: هم تکنیک و هم احساس تا بازیتان خوب از کار درآید. آن حس در سینما خیلی مهم است. نتیجهاش میشود همان چیزی که گاهی به آن بازی زیرپوستی هم میگویند. ولی اگر این بازی زیرپوستی در تلویزیون انجام شود اصلا قاب تلویزیون آن را نشان نمیدهد. خیلی از بازیگران خوب ما در تلویزیون، بازیهای خیلی تکنیکی از خودشان نشان میدهند اما به هیچ عنوان باورپذیر نیستند و آن حس لازم را به مخاطب نمیدهند.
به عنوان بازیگر جوانی که تازه وارد سینما شده، قطعا دیده شدن برایت مهم بوده. وقتی فیلمنامه «سوت پایان» را خواندی فکر نمیکردی که ممکن است این یکی از آن فیلمهای به اصطلاح مخاطب خاص باشد که یا اصلا اکران نشود یا خیلی دیده نشود؟
وقتی اسم خانم کریمی آمد با توجه به سابقه فیلمهای قبلیشان چنین احتمالی دادم اما گذاشتمش پای یک تجربه. فکر کردم که خب این نقش خیلی متفاوتی است که من تا به حال کار نکردهام و درواقع مثل یکجور محک زدن خودم است که ببینم اصلا از پس این کار برمیآیم یا نه. مطمئنا دیده شدن برایم مهم بود. هر کسی بگوید که برایش مهم نیست که دیده بشود یا نه، دروغ گفته ولی درباره این فیلم با خودم گفتم: این تجربهای است که از آن یاد میگیرم. دوست دارم واقعا اینجا این نکته را بگویم که انرژی که من برای «سوت پایان» گذاشتم، یک دهمش را سر سریال «جراحت» نگذاشته بودم. شاید اصلا اینجوری بتوانم فرق تلویزیون و سینما را بگویم.
چه نکتهای را در مورد فیلم «سوت پایان» دوست داشتی؟
میدانید من عاشق میزانسنها، دوربین روی دستها و سکانسپلانهای طولانی «سوت پایان» هستم و اینکه ما زیاد پایبند به فیلمنامه نبودیم. میتوانستیم در هر سکانس البته اگر جا داشتیم و کمک به بهتر شدن صحنه میکرد، بداهه از خودمان اضافه کنیم. باز این هم یکی از فرقهای سینما و تلویزیون است که آنجا حتی یک واو را هم نمیتوانی جابهجا کنی. البته من ارزشگذاری نمیکنم و نمیگویم که آن بد است ولی این یکی لذتبخشتر است.
دوباره سراغ تلویزیون میروی؟ دوست داری در آینده بیشتر چه فیلمهایی بازی کنی؟
حتما من دوست دارم هم سینما و هم تلویزیون را با هم داشته باشم ولی دلم میخواهد دوباره فیلمی مانند «سوت پایان» بازی کنم. نقشی که سخت باشد. باورتان نمیشود که من سر فیلمبرداری «سوت پایان» شبها از استرس آفیش فردا خوابم نمیبرد. کار بعدی ام فیلم اول آقای قربان محمدپور به نام «زبان مادری» است که آنجا نقش یک دختر لال را بازی میکنم و هرچند نقش مکمل است اما کار بسیار جالب و متفاوتی است.
به این فکر میکنی که در نقشهایی بازی کنی که آنقدر ویژگیهای گلدرشتی مانند معلولیت خاص یا دختری مانند «سوت پایان» را نداشته باشند بلکه آدمهای معمولی باشند؟
الان چند وقتی میشود که دوست دارم در کاری بازی کنم که شبیه هیچکدام از اینها نباشد اما هنوز برایم پیش نیامده. البته سریال «جراحت» بود ولی بازیگرانی که سر آن سریال بودند، این اجازه را به من ندادند که ببینم اصلا کارم چطور است. درحقیقت به من فضا و میدان ندادند که خودم را نشان دهم یا اینکه بخواهند به من چیزی یاد بدهند. با اینکه نقش اصلی سریال هم بود اما با همه این دلایل دوست ندارم خیلی درباره آن صحبت کنم اما الان دوست دارم که نقش یک آدم عادی را بازی کنم که گریه میکند، داد میزند، حرف میزند. حتی اگر فقط راه برود و دیالوگ خاصی هم نداشته باشد. چون بازی در نقش چنین آدمی اتفاقا خیلی سختتر است.