بیوکده

بیوکده بزرگترین وبلاگ بیوگرافی و معرفی هنرمندان و بازیگران ایرانی و خارجی - زندگی نامه افراد مشهور

بیوگرافی یورگن هابرماس

  • بیوکده ..
  • شنبه ۱۹ اسفند ۹۶
  • ۱۲:۳۰

دانشمندان و پژوهشگران و فیلسوفان دانشمندان و پژوهشگران و فیلسوفان خارجی

بیوگرافی یورگن هابرماس

یورگن هابرماس

یورگن هابرماس (به آلمانی: Jürgen Habermas) (زاده ۱۸ ژوئن ۱۹۲۹ در دوسلدورف آلمان) از فیلسوفان و نظریه‌پردازان اجتماعی معاصر و وارث مکتب فرانکفورت است که در چارچوب سنت نظریه انتقادی و پراگماتیسم آمریکایی کار می‌کند. او در اردیبهشت‌ماه ۱۳۸۱ سفری به ایران داشت.

تمرکز پژوهش‌های او بر روی شناخت‌شناسی، مدرنیته و تجزیه و تحلیل تحولات اجتماعی جوامع پیشرفته صنعتی سرمایه‌داری و سیاست روز آلمان به ویژه با توجه به نقش رسانه‌های همگانی است. شهرت او بیشتر به ابداع اصطلاح و تز گستره همگانی یا فضای عمومی است که فضایی فکری و اجتماعی را مدنظردارد که در آن، فعالیتهای آگاهی بخش رسانه‌ای به ایجاد زمینه برای بحثهای اجتماعی و انتقادی و ظهور چیزی که او آن را برای دموکراسی بنیادی می‌داند، می‌انجامد.

زادروز : ۱۸ ژوئن ۱۹۲۹

دوسلدورف، آلمان

حیطه : نظریه اجتماعی, معرفت‌شناسی, فلسفه سیاسی, کاربردشناسی

دوره : فلسفه غربی

مکتب : فلسفه قاره‌ای

متأثر از : وبر، دورکیم، مید، مارکس، پارسونز، کانت، هایدگر، پیاژه، هورکهایمر، آدورنو، مارکوزه، آرنت، ویتگنشتاین، نیچه

زندگی

یورگن هابرماس (Jürgen Habermas) در تاریخ ۱۸ ژوئن سال ۱۹۲۹ در شهر دوسلدورف آلمان در یک خانواده مرفه متولد شد. پدرش، رییس دفتر صنعت و تجارت شهر و پدربزرگش، مدیر آموزشگاه محلّی بود. تحصیلاتش را در شهر گومزباخ و در دانشگاه‌های گوتینگن، بن و زوریخ گذراند و مدتی بعد به عنوان روزنامه‌نگار آزاد به کار مشغول ‌شد.

در سال ۱۹۵۴ از رساله‌ دکتری خود با عنوان “مطلق و مفهوم تاریخ: در بررسی تضاد بین مطلق و مفهوم تاریخ در اندیشه شلینگ” دفاع کرد. او بحران نازیسم در آلمان به عنوان بدترین و بزرگترین واقعه اصلی و نسلی را مستقیما تجربه ‌کرد و ظهور تا سقوط فاشیسم در آلمان و ایتالیا را شاهد بود.

در دهه ۱۹۵۰، هابرماس آثار لوکاچ را خواند و به ‌شدّت تحت تأثیر قرار گرفت. بعد به مطالعه نوشته‌های دیگر متقدّمان مکتب فرانکفورت روی آورد. سپس برای گسترش دیدگاه‌های خود در خصوص “نظریه انتقادی” همکاری خود را با آدرنو و هوکهایمر بیشتر کرد لذا به فرانکفورت رفته و در سال‌های ۱۹۵۶ تا۱۹۵۹ دستیار آدرنو در فرانکفورت بود. او بعد از آدرنو و هورکهایمر رهبری مکتب فرانکفورت را به عهده ‌گرفت.

مجموعاً همه این‌ها باعث گردید تا اوّلین اثرش یعنی دگرگونی ساختاری حوزه عمومی را در ۱۹۶۲ بنویسد. مجموعه تأییدها، کاربست‌ها و نقدهای بسیار، این کتاب را – که البتّه با تأخیر زیاد در سال ۱۹۸۹ به انگلیسی ترجمه شد – به اثری زنده و پرخواننده بدل ساخت. هابرماس، از ۱۹۶۱ تا ۱۹۶۴ در دانشگاه هایدلبرگ به تدریس فلسفه پرداخت و نیز از ۱۹۶۴ تا ۱۹۷۱ در دانشگاه فرایبورگ جامعه ‌شناسی و فلسفه تدریس کرد.

از سال ۱۹۷۲ تا ۱۹۸۱ مدیریّت مؤسسه تحقیقات ماکس پلانک در استارنبرگ را بر عهده گرفت. پس از بازگشت به فرانکفورت در سال ۱۹۸۱، بزرگ‌ترین اثر خود، “نظریه کنش ارتباطی” را منتشر ساخت. او از سال ۱۹۸۲ تا ۱۹۹۸ نیز در دانشگاه “یوهان ولفگانگ گوته” در شهر فرانکفورت به تدریس اشتغال داشت.

مطالعه پراگماتیسمِ آمریکایی و اندیشه‌ورزی در حوزه‌های متنوّع فلسفی – که مغفولِ دانش‌جویان هم‌نسلش بود – هابرماس را از سایر اندیشمندان هم‌ترازش متمایز ساخته‌ است.

منابع تأثیرگذار بر اندیشه‌های هابرماس

هابرماس به‌شدت تحت تأثیر تفکر انتقادی مارکس و مارکسیسم بوده و به‌ویژه اینکه او خود را مارکسیست خوانده است. وی این تفکر را از طریق تئودور آدورنو و ماکس هورکهایمر به ارث برده است.علاوه‌بر این او منابع الهام دیگری از قبیل زیگموند فروید و مکتب روان‌کاوی و همچنین ماکس وبر نظریه‌پرداز اجتماعی لیبرال، داشته است.وی تفکر ایده‌آلیستی هگل و کانت را از طریق افرادی همچون وبر، هوسرل و شوتز دنبال می‌کند. هابرماس که وارث مکتب فرانکفورت و فلسفه اجتماعی و نظریه انتقادی آن به‌شمار می‌رود، در مواردی نیز متأثر از آموزه‌های مکتب فرانکفورت بوده است.

نظریه کنش ارتباطی هابرماس

هابرماس در مقابل اعتقاد “وبر” که کنش معقول و هدفدار یعنی کار را بارزترین و فراگیرترین پدیده بشری دانسته و فعالیت انسان را به کار محض تنزل داده است، کنش ارتباطی یا عمل تفاهمی را مطرح می‌کند. هابرماس در مقابل این اعتقاد وبر اظهار داشت که نوعی از فعالیت انسانی وجود دارد که اساساً از کار ابزاری متمایز است. این فعالیت همان فعالیتی است که از طریق آن انسان‌ها تلاش می‌کنند تا با یکدیگر تماس برقرار کرده و همکاری کنند، و هابرماس از آن تحت عنوان کنش ارتباطی یاد می‌کند.

این نوع کنش که با هدف رسیدن به تفاهم ارتباطی دنبال می‌شود ناظر به رابطه دوجانبه‌ای است که در آن افراد کنشگر به هیچ‌وجه در فکر موفقیت شخصی خود نبوده بلکه کنشگران از یکدیگر توقع دارند که اغراض و افعال متفاوت‌شان را از طریق اجماعی که محصول ارتباط و مفاهمه است هماهنگ کنند و اساساً تلاش برای رسیدن به توافق و درک متقابل است و بنا به گفته هابرماس افراد در وهله اول به‌سوی موفقیت‌های فردی خود سمت‌گیری نکرده بلکه هدف‌های خود را تحت شرایطی دنبال می‌کنند که بتوانند نقشه‌های کنش خود را بر مبنای تعاریف مشترک از وضعیت هماهنگ کنند.

هابرماس میان عقلانیت کنش هدفدار (عقلانیت ابزاری) و عقلانیت کنش ارتباطی (عقلانیت ارتباطی) تمایز قائل شده و عقلانیت کنش ارتباطی را راه‌حل مسأله عقلانیت کنش معقول و هدفدار قلمداد می‌کند.

مفاهیم اصلی تئوری کنش ارتباطی

هابرماس، در تئوری کنش ارتباطی دو مفهوم جهان‌زیست (Life World) و “نظام” (System) را در تقابل با همدیگر مطرح می‌کند.

جهان زیست

جهان‌‌زیست را باید همان جهان معنی و کنش ارتباطی و توافق و رابطه ذهنی بین انسان‌ها دانست، جهانی که یک مفهوم مکمل برای کنش ارتباطی بوده و فضایی است که در آن کنش ارتباطی صورت می‌گیرد.این فرایند شامل حوزه‌ای از تجربیات فرهنگی و کنش‌های متقابل ارتباطی بوده که به‌طور اساسی قابل درک و ذاتاً آشنا هستند و پایه‌ای برای تمام تجربیات زندگی به‌شمار می‌روند. مولفه‌های اساسی این فرایند عبارت‌اند از: فرهنگ، شخصیت و جامعه.

نظام

اما نظام یا سیستم، همان فرایند عقلانیت ابزاری است که حوزه‌های عمده‌ای از جهان‌زیست را تسخیر کرده است. هابرماس که نظام را جدای از جهان‌زیست می‌داند، اقتصاد، سیاست و خانواده را به‌عنوان اجزاء اصلی نظام طبقه‌بندی کرده و معتقد است که قدرت و پول عناصر اساسی نظام را تشکیل می‌دهند. وی از تمایز بین نظام و جهان‌زیست برای انتقاد از جامعه معاصر استفاده کرده و استدلال می‌کند که در عصر سرمایه‌داری پیشرفته، حوزه‌های وسیعی از جهان‌زیست در درون نظام مستحیل و بر حسب سیستم اقتصادی و نظام قدرت بازسازی شده است. از دید هابرماس در جوامع صنعتی جدید، کنش معقول و ابزاری حوزه کنش تفاهمی و ارتباطی را در خود هضم کرده و اعمال متکی بر محاسبات عقلانیت ابزاری، بخش اعظم کنش‌های افراد را تشکیل می‌دهد. او حاصل وضعیت فعلی سلطه نظام بر جهان‌زیست را از دست رفتن معنا، تزلزل هویت جمعی، بی‌هنجاری، بیگانگی و شئ‌گونگی جامعه قلمداد می‌‌کند.

نگرش انتقادی هابرماس

هابرماس، نظریه انتقادی خود را بر اساس ترمیم و بازسازی نظریات مارکس، وبر، لوکاچ و مکتب فرانکفورت تدوین کرده است. در این نگرش نو، مفهوم عقلانیت، مفهومی اساسی و مرکزی است و در واقع بایستی اساسی‌ترین ویژگی نگرش انتقادی هابرماس را بازسازی نظریه عقلانی شدن جهان در اندیشه وبر دانست. در این بازسازی، هابرماس در کنار برداشت معروف وبر از عقلانیت ابزاری که تصویری از قفس آهنین جامعه مدرن نوین است، مفهوم عقلانیت ارتباطی را عرضه می‌کند که اساساً فرآیندی فرهنگی و مبتنی‌بر پیشرفت اندیشه‌ها براساس منطق درونی خود آن‌هاست.

نظریه انتقادی ضمن حفظ و نفوذ ،اهمیت خود را در دهه‌ ۱۹۷۰  به بعد در آثار هابرماس به شکلی تازه پیدا ‌کرد، او به ارائه سنتی نوین در زمینه نظریات علوم‌ اجتماعی همت گمارد و ارائه مباحثی بدیع در مورد “پدیده‌ عقلانیت ” و توجه و تأکیدات خاص وی به این مقوله و هم چنین دوری جستن از”نظریه انتقادی” کلاسیک و ابداع و ابتکار “نظریه انتقادی” جدید مهم‌ترین و اساسی‌ترین گامی است که در زمینه ترویج و تبیین نظریات جدید در فلسفه و علوم‌ اجتماعی معاصر برداشته است همین مباحث بود که برای اولین بار باب گفتگو و ارتباط بین “نظریه انتقادی ” و دیگر مکاتب فلسفی و نظریات اجتماعی از قبیل هرمونتیک، نظریه سیستم‌ها، مکتب فونکسیوناسیم ساختاری، علوم‌اجتماعی، فلسفه تحلیلی، زبان‌شناسی و نظریات تکاملی ادراکی و اخلاقی را گشود.

عقلانیت ارتباطی

عقلانیت ارتباطی که همان عقلانیت در قالب مفهوم کنش ارتباطی هابرماس به‌شمار می‌رود، به‌معنای از میان برداشتن موانعی است که ارتباط را تحریف می‌کنند و به‌معنای کلی‌تر، نظامی ارتباطی است که در آن افکار آزادانه ارائه می‌شوند و در برابر انتقاد حق دفاع داشته باشند. برای هابرماس عقلانی کردن عرصه زندگی به‌معنای ایجاد یک نظام ارتباطی است که در آن ایده‌ها امکان انتقاد بیابند و در واقع عقلانیت مورد نظر او به‌واسطه امکان ایجاد یک ارتباط و گفتمان فارغ از فشار بیرونی و ترس و تهدید به‌وجود می‌آید و مهم‌ترین شرط عقلانی، انتقادپذیری و دلیل‌پذیری می‌باشد. عقلانیت در عرصه کنش ارتباطی، به ارتباط رها از سلطه و ارتباط آزاد و باز انجامیده و مستلزم رهاسازی و رفع محدودیت‌های ارتباط می‌باشد. ایجاد این نوع عقلانیت در جامعه به‌عقیده هابرماس مشروط به وجود کنش ارتباطی که بر توافق و اجماع عقلانی متکی بوده، در سطح جامعه است، همچنان‌که تحقق جامعه اتوپیایی و آرمانی هابرماس نیز در گرو آزاد بودن کنشگران یک جامعه در ارتباط با همدیگر و رسیدن ایشان به درک مشترک از طریق استدلال و به دور از فشار و محدودیت می‌باشد.

در مقابل عقلانیت ارتباطی، عقلانیت مربوط به کنش معقول و هدفدرا که بدان “ابزاری” و تکنولوژیک می‌گویند و ریشه در افکار وبر دارد قرار می‌گیرد. وبر بر این باور بود که نوعی عقلانیت ویژه و منحصر به فرد در اندیشه مغرب‌زمینی وجود دارد که همان باعث ظهور و رشد نظام سرمایه‌داری شده است.

این عقلانیت وبری که بدان عقلانیت رسمی نیز گفته شده است، عقلانیتی است که بی‌توجه به ارزش‌ها، ساده‌ترین و ارزان‌ترین راه را برای رسیدن به هدف انتخاب می‌کند و فقط می‌خواهد کارها به بهترین شکل (منظم با حسابگری دقیق و مدیریت علمی) انجام گیرد. خردباوری در این دیدگاه به‌معنای رشد نیروهای تولید، گسترش نظارت تکنولوژیک بر طبیعت و سرانجام گسترش شکل‌هایی از نظارت بر زندگی اجتماعی خواهد بود و در واقع این نوع عقلانیت موجب رشد نیروهای تولید و افزایش نظارت فنی بر زندگی در دنیای مدرن شده است.

نقد عقلانیت ابزاری

هابرماس در مقام نقد عقلانیت ابزاری معتقد است که عقلانیت ابزاری در عصر سرمایه‌داری باعث تضعیف و نابودی حیات فکری و فرهنگی و معنوی انسان‌ها گشته‌اند. به نظر او وظیفه نگرش انتقادی آن است که دقیقاً جایگاه‌های شیء‌گونگی و عقلانیت ابزاری و نیز فضاهایی که هنوز دستخوش این فرآیند نگردیده‌اند را پیدا کند و بتواند دیدگاهی تئوریکی توسعه دهد که براساس آن اجازه بازسازی معنی و تعهد در زندگی اجتماعی را داشته باشد.از این‌رو هابرماس در مقابل مفهوم عقلانیت ابزرای، فرآیند مثبت و رهایی‌بخش عقل ارتباطی و تفاهمی را مطرح می‌کند و معتقد می‌شود که بایستی از گسترش و نفوذ عقلانیت ابزاری به حوزه زیست‌جهان جلوگیری کرد و منطق کنش ابزاری فقط به نظام (دولت و مؤسسات بزرگ و نهادها) محدود گردد و در عوض منطق کنش ارتباطی و عقلانیت ارتباطی را بر زیست‌جهان حاکم کرد.
تز اصلی نظریه انتقادی هابرماس این است که لیبرالیسم مادامی که در پیوند تنگاتنگ با سرمایه‌داری بوده و به تبع آن در تحکیم سلطه عقلانیت ابزاری و ستم نظام کارمزدی نقش ایفا می‌کند هرگز قادر به حمایت و تقویت ایده‌ال‌های خود نخواهد بود.

هابرماس و مسئله حوزه عمومی

هابرماس مدرنیته را پروژه‌ای ناتمام می‌داند که در صورت تلاش و کسب موفقیت انسان در به کمال رساندن آن، سرنوشت و آینده‌ای مثبت در انتظار جامعه بشری خواهد بود. وی رمز این موفقیت را در ارتباط جستجو کرده و شاه‌کلید آن را کنش ارتباطی انسان معرفی می‌کند. هابرماس در مقام پاسخ‌گویی به این سؤال که حال چگونه می‌توان این‌گونه کنش (کنش ارتباطی) را ترویج داد؟ مسأله حوزه عمومی را مطرح می‌کند. در واقع وی رهایی از سلطه را در گرو ممکن ساختن کنش ارتباطی دانسته و عرصه عمومی یا حوزه عمومی و یا به‌عبارت دیگر گستره همگانی را پایه‌‌ای برای این کنش به‌شمار می‌آورد که در صورت بسط و رهایی از هرگونه تحدید می‌تواند فضای ارتباط و گفتگو را مهیا کند.

حوزه عمومی مورد نظر هابرماس همان حوزه سیاست و اجتماع است که افکار عمومی می‌توانند در آن به‌طور آزادانه به گفتگو بپردازند و به‌عبارت بهتر افراد در حوزه عمومی از طریق مفاهمه و استدلال و در شرایطی عاری از هر گونه فشار، اضطرار یا اجبار دورنی یا بیرونی و بر مبنای آزادی و آگاهی تعاملی و در شرایط برابر برای تمام طرف‌های مشارکت‌کننده در حوزه مذکور، مجموعه‌ای از رفتارها، مواضع و جهت‌گیری‌های ارزشی و هنجاری را تولید می‌کنند که در نهایت به‌صورت ابزاری مؤثر برای اثرگذاردن بر رفتار و عملکرد دولت به‌ویژه در عقلانی کردن قدرت دولتی عمل می‌کنند. حداقل تصور از این حوزه همان بحث آزاد و باز بوده که در آن تصمیم‌گیری به‌وسیله استدلال عقلانی صورت می‌پذیرد و به‌عبارت دیگر گستره همگانی فضای اظهارنظر، مکالمه و بحث چارچوبی در مسایل همگانی به‌صورتی است که هر کس بالقوه حق و قدرت شرکت در این فضا را دارد و هیچ کس را امتیازی نسبت به دیگران در این فضا نیست.

نانسی فریزر، فیلسوف آمریکایی، مفهوم حوزه عمومی هابرماس را به اختصار این‌گونه توصیف کرده است: «این مفهوم، تئاتری را در جوامع مدرن مشخص می‌کند که در آن مشارکت سیاسی از طریق گفتگو اجرا می‌شود. حوزه عمومی فضایی است که در آن شهروندان درباره امور مشترکشان گفتگو می‌کنند و از این‌رو عرصه نهادینه کنش متقابل گفتگویی است.» شایان ذکر است که به‌لحاظ تاریخی، مهم‌ترین نقش را در گستره همگانی، نشریه‌ها و روزنامه‌ها داشته‌اند.

هابرماس و مشروعیت

مشروعیت که به مفهوم تأیید و به رسمیت شناختن شایستگی یک نظام سیاسی می‌باشد، در اندیشه هابرماس به‌معنای آن است که دلایل خوب و درستی در تأیید ادعای یک نظم سیاسی مبنی‌بر اینکه نظمی صحیح و عادلانه است وجود داشته باشد.به عبارت دیگر هرگاه نظم سیاسی بتواند استدلال‌های مناسبی بر اثبات ادعای خود مبنی‌بر اینکه نظمی صحیح و عادلانه به رسمیت شناخته‌شده اقامه نماید، در آن صورت نظم سیاسی مشروعی خواهد بود. بر اساس این تعریف، مفهوم مشروعیت فقط در مورد نظم‌های سیاسی و جوامع برخوردار از دولت یعنی در مورد جوامعی که در چارچوب ساختارهای سلطه سیاسی اداره می‌شوند، می‌تواند کاربرد داشته باشد که در این صورت مفهوم قدرت مشروع فقط زمانی معنا می‌یابد که ساختارهای سیاسی مقتدر را مفروض بگیریم.

عوامل زمینه ساز بحران مشروعیت

از نظر هابرماس زمینه‌های اساسی ایجاد و بحران مشروعیت در جوامع سرمایه‌داری جدید عبارت‌اند از:
- کاهش ارتباط عمومی و توده‌ای؛
- دخالت دولت در اقتصاد؛
- تسلط دانش بر زندگی جمعی و تسلط دولت بر آن، که در نتیجه موجب کنترل تکنولوژیکی بر جامعه و زندگی افراد شده است؛
- تناقض‌های طبقاتی و تحمیل منافع سرمایه‌دارها بر توده مردم از ناحیه دولت.
این عوامل می‌توانند عدم وفاداری مردم به نظام سیاسی خود و بی‌انگیزگی آن‌ها برای ادامه حیات با آن نظام را به‌دنبال داشته باشد.

وجوه تمایز افکار هابرماس و وبر

نقطه جدایی اصلی هابرماس از وبر این است که هابرماس کنش ارتباطی را بارزترین و فراگیرترین پدیده بشری می‌داند که بنیاد سراسر زندگی اجتماعی و فرهنگی و نیز همه علوم انسانی را تشکیل می‌دهد، در حالی که وبر بر کار کنش معقول و هدفدار تأکید می‌کند و اساساً فعالیت انسان را به کار تنزل می‌دهد.وبر در مقام فیلسوف و نظریه‌‌پرداز اجتماعی به جنبه‌های بین‌ذهنی و ارتباطی بی‌توجه ماند و به بیان هابرماس نتوانست میان دو عنصر شناختی که از نظر تحلیلی سازنده نوع بشر بودند یعنی کار کردن (یا کار به‌عنوان کنش معقول) و کنش ارتباطی یا کنش متقابل اجتماعی و یا به‌عبارت دیگر کنش نمادین، تمایز قائل شود.این امر در حالی بود که هابرماس میان کار و کنش متقابل تمایز قائل شد و علاوه‌بر مقوله کار اجتماعی، مقوله ارتباط اجتماعی را نیز در تحولات جامعه سهیم دانست.

آثار و تألیفات

هابرماس ده‌ها جلد کتاب تهیه و تدوین کرده و دست کم سه هزار اثر درباره‌ او و اندیشه‌هایش به چاپ رسیده است که معدودی از معروف‌ترین آثار خود وی عبارتند از:
ـ به سوی جامعه‌ای عقلانی (۱۹۷۰)
ـ شناخت/دانش و علائق انسانی(۱۹۷۱)
ـ نظریه و عمل(۱۹۷۴)
ـ‌بحران مشروعیت(۱۹۷۶)
ـ ارتباط و تکامل جامعه (۱۹۷۹)
ـ نظریه‌ی کنش ارتباطی(۱۹۸۱)
ـ مقولات فلسفی نوگرایی(۱۹۸۷)
ـ اندیشه ی پسا‌متافیزیکی(۱۹۸۸)
ـ درباره‌ی منطق علوم اجتماعی(۱۹۸۸)
ـ تغییر شکل ساختاری گستره‌ی همگانی(۱۹۸۹)

درون مایه اصلی آثار هابرماس

مضمون اصلی در اکثر آثار هابرماس عبارت است از مشارکت در تدوین و ارائه سیمایی واضح از یک “جامعه جهانی بهتر” و اینکه انسان توانایی تغییر حیات ‌اجتماعی خود و ساختن یک زندگی مطلوب و تکامل یافته‌ برای خود را داراست که این نظریه بر آمده از شرایط شکل‌گیری فکری هابرماس است که در واقع او از نسل جامعه ‌شناسانی است که در فضای بحران‌های اجتماعی و سیاسی رشد کرده و شاهد بود که جوامع در چرخش‌های تاریخی بارها ساختارهای اجتماعی و فرهنگیشان دست خوش تغییر قرار می گرفته است. به همین دلیل هابرماس دید انتقادی و رادیکال قوی داشته و به تعبیری شالوده شکن قوی است.

او از نظر بینش و روش یک بینش انتقادی دارد یعنی کل نظام‌های موجود در جهان و مربوط به جهان را نقد می‌کند، هم نقادی نظریه‌ها هم نقادی وضعیت، هم کمونیسم، سرمایه‌داری، با کارکردگرایی، اثبات‌گرایی، ساخت‌گرایی، امثال آن. او به لحاظ روش ، روش اثباتی را نمی‌پذیرد و به جایش روش هرمنوتیک و فهم و درک انسان‌ها و جهانی انسانی را مورد توجه قرارمی‌دهد و به نظر او اهداف رهاسازی نمی‌تواند بدون دانش اینکه مردم چگونه تفسیر می‌کنند و ارتباط دارند تشخیص داده شود.

هابرماس و رسانه

از نگاه هابرماسی، سرشت همه جایی و همه شمول رسانه‌ها، هیچ راهی برای شکل گیری و بالیدن تفکر انتقادی یا کنش انتقادی برای افراد باز نمی‌گذارد. وقتی قدرت برخورد انتقادی و سازندهٔ افراد با دانش و اطلاعاتی که از بالا دریافت می‌کنند به یغما می‌رود، آنان به صورتی منفعل و منزوی در زیست‌جهان به سر می‌برند و روال‌ها مکرر روزمره را بدون تفکر می‌پذیرند و ان را صرفاً ً طبیعتی ثانوی به شمار می‌آورند.

هابرماس در ایران

او که به دعوت مرکز گفتگوی تمدن‌ها به ایران آمده بود، در روز ‎۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۱ در دانشگاه تهران به سخنرانی پرداخت. در این سخنرانی او به نقد جامعهٔ سکولار غرب و نتایج سکولار شدن جامعه پرداخت و به سوالات حاضربن پاسخ داد. وی پس از بازگشت به آلمان، در مصاحبه‌ای با فرانکفورتر آلگماینه وقایع سفر و نتایج آن را شرح داد. او در زمان حضورش در ایران با محسن کدیور، سعید حجاریان و جمعی دیگر از اصلاح‌طلبان دیدار داشته و نظر خود را در رابطه با اصلاحات و تعیین میزان پیشروی آن را با این افراد در میان گذاشته‌است.

عکس یورگن هابرماس

یورگن هابرماس

زندگینامه یورگن هابرماس

یورگن هابرماس

  • نمایش : ۶۴۹
  • سیّد محمّد جعاوله
    سیّد محمّد جعاوله آدرس سایت کاربر
    استفاده کردم ممنونم.
    بیوکده ..
    خواهش:)
    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    تجدید کد امنیتی
    بیوکده,بیوگرافی,زندگینامه ,biography ,بیوگرافی بازیگران ایرانی ,بیوگرافی بازیگران خارجی ,بیوگرافی مشاهیر ,زندگینامه بازیگران ,بیوگرافی کارگردانان ,بیوگرافی دانشمندان ,زندگینامه شهیدان ,زندگینامه نویسندگان ,زندگینامه نقاشان ,زندگینامه ورزشکاران ,سایت بیوگرافی ,مجله بیوگرافی ,بیوگرافی بازیگران ,بیوگرافی بازیگران مرد ,بیوگرافی بازیگران زن ,بیوگرافی شعرا ,بیوگرافی نویسندگان ,بیوگرافی ورزشکاران ,اخبار افراد مشهور ,زندگینامه ورزشکاران' ,زندگینامه مشاهیر ,Biography ,سایت بیوکده
    موضوعات
    نویسندگان
    پیوندهای روزانه